Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1363 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
The rope severd under the strain .
U
طناب تحت فشار قطع شد
drawbar pull
U
فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
scissors
U
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
pitot pressure
U
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
typematic
U
هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
pascal
U
فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
wobble pump
U
پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
collapse pressure
U
حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
partial pressure
U
[فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
pascal's law
U
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
pay out the rope
U
طناب را شل کنیدتاباز شود طناب رابدهیدبیاید
lanyard
U
طناب کوتاه طناب کمر
lanyards
U
طناب کوتاه طناب کمر
cargo sling
U
طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
slacks
U
شل کردن طناب
veered
U
شل کردن طناب
veers
U
شل کردن طناب
veer
U
شل کردن طناب
surge
U
شل کردن طناب
surged
U
شل کردن طناب
surges
U
شل کردن طناب
slackest
U
شل کردن طناب
pass a line
U
رد کردن طناب
slackened
U
شل کردن طناب
slack
U
شل کردن طناب
slacken
U
شل کردن طناب
slackens
U
شل کردن طناب
slackening
U
شل کردن طناب
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
lashed
U
طناب پیچ کردن
lashes
U
طناب پیچ کردن
lash
U
طناب پیچ کردن
woold
U
طناب پیچ کردن
seized
U
نج پیچ کردن طناب
worming
U
روکش کردن طناب
seizes
U
نج پیچ کردن طناب
keckle
U
طناب پیچ کردن
seize
U
نج پیچ کردن طناب
flemish
U
حلقه کردن طناب
how long is the rope
U
درازی طناب چقدر است طناب چند متر است
cabin pressure
U
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
unlay
U
باز کردن تای طناب
cast off
U
باز کردن طناب قایق
trips
U
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip
U
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
tripped
U
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
pressurized cabin
U
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
inducting
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
compensating relief valve
U
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
lashing
U
طناب پیچ کردن نوار پیچی
bight
U
حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
blemish
خسارت وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
importing
U
عمل وارد کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
roster
U
وارد صورت کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
mooring line
U
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
pore pressure
U
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
tucks
U
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tucking
U
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tuck
U
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
cabled
U
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable
U
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
non rotating wire rope
U
طناب سیمی یک سو با مغزی طناب سیمی نپیچ
cabin pressurization safety valve
U
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
U
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
U
دارای فشار یکسان خط هم فشار
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
traveler
U
میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
To bring pressure to bear . To exert pressure .
U
اعمال فشار کردن
spews
U
با فشار خارج کردن
spewed
U
با فشار خارج کردن
spew
U
با فشار خارج کردن
spewing
U
با فشار خارج کردن
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
diffusion
U
کم کردن از قدرت تخلیه فشار
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
hydromatic
U
کار کردن با فشار روغن هیدروماتیک
voice
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
manual
U
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
responses
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
voicing
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
response
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
voices
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
kill spring
U
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
Recent search history
Forum search
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com